رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۱۱

خبرنامه

خبرنامه به یاد احمد شاملو Posted: 18 Dec 2011 12:17 PM PST اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشک آن شب، لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی من درد مشترکم مرا فریاد کن درخت با جنگل سخن می‌گوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن می‌گویم نامت را به من بگو و دستت را به من بده حرفت را به من بگو و قلبت را به من بده من ریشه‌های تو را دریافته ا‌م با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام و دستهایت با دستان من آشناست در خلوت روشن با تو گریسته‌ام برای خاطر زندگان و در گورستان تاریک با تو خوانده‌ام زیباترین سرودها را زیرا که مردگان این سال عاشق‌ترین زندگان بوده‌اند دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست ای دیر یافته با تو سخن می‌گویم بسان ابر که با طوفان بسان علف که با صحرا بسان باران که با دریا بسان پرنده که با بهار بسان درخت که با جنگل سخن می‌گوید زیرا که من ریشه‌های تو را دریافته‌ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست -

خبرنامه

خبرنامه حکایت جالب Posted: 13 Dec 2011 08:59 AM PST يك زوج در اوايل 60 سالگي، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سي و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان يك پري كوچولوِ قشنگ سر ميزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجي اينچنين مثال زدني هستين و درتمام اين مدت به هم وفادارموندين ، هر كدومتون مي تونين يك آرزو بكنين. خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم. پري چوب جادووييش رو تكون داد و اجي مجي لا ترجي دو تا بليط براي خطوط مسافربري جديد و شيك QM2در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت: خب، اين خيلي رمانتيكه ولي چنين موقعيتي فقط يك بار در زندگي آدم اتفاق مي افته ، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي آرزوي من اينه كه همسري 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پري واقعا نا اميد شده بودن ولي آرزو، آرزوه ديگه پري چوب جادوييش و چرخوند و......... اجي مجي لا ترجي و آقا 92 ساله شد! پيام اخلاقي اين داستان مردها شايد موجودات ناسپاسي باشن ،

خبرنامه

خبرنامه درباره ی بدنتان بیش تر بدانید! Posted: 12 Dec 2011 12:35 AM PST انسان‌ها در فضا قدشان اندکی بلند می‌شود، زیرا دیگر نیروی جاذبه‌ای نیست تا آنها را به سمت خود بکشد. از دست دادن تنها يک درصد از آب بدن موجب تشنگی مي‌شود. به طور متوسط مغز انسان، دو در صد از وزن کل بدن انسان را تشکیل می‌دهد، با این حال نیازمند ۲۵ در صد از کل اکسیژن مصرفی بدن است. حالت فیزیکی بدن در یادآوری خاطرات تاثیرگذار است. مغز یک انسان در طول یک روز بیشتر از تمام تلفن‌های جهان به سلول‌ها پیام عصبی می‌فرستد. You are subscribed to email updates from لابی ایران سوئد Iran & Sweden To stop receiving these emails, you may unsubscribe now . Email delivery powered by Google Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610

خبرنامه

خبرنامه شانس Posted: 08 Dec 2011 03:25 PM PST تحقیقی از"ريچارد وايزمن"روانشناس دانشگاه هارتفورد شاير . چرا برخی از مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند درحالی که سايرين هميشه بدشانس هستند؟ مطالعه برای بررسی چيزی که مردم آن را شانس می‌خوانند، ده سال قبل شروع شد 0 می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند، اما سايرين از آن محروم می‌مانند 0 به عبارت ديگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده ديگر بدشانس هستند؟ آگهی‌هايی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می‌کردند خوش‌شانس يا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگيرند 0 صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال‌های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی‌شان را زير نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمايش‌های من شرکت کنند0 [center] نتايج نشان داد که هرچند اين افراد به کلی از اين موضوع غافلند ، کليد خوش‌شانسی يا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است0 برای مثال ، فرصت‌های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگيريد 0

خبرنامه

خبرنامه عروسک مسافر کافکا Posted: 30 Nov 2011 04:01 PM PST عروسك مسافركافكا کافکا و عروسک مسافر«داستان از این قرار است که یک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختربچه‌ای می افتد که داشت گریه می کرد. کافکا جلو می‌رود وعلت گریه ی دخترک را جویا می شود. دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخمی‌دهد : «عروسکم گم شده !» کافکا با حالتی کلافه پاسخ می‌دهد : «امان ازاین حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت.» دخترک دست از گریه می‌کشد و بهتزده می‌پرسد : «از کجا میدونی؟» کافکا هم می گوید : «برات نامه نوشته واون نامه پیش منه.» دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراهخودش دارد یا نه که کافکا می‌گوید : «نه . تو خونه‌ست. فردا همینجا باشتا برات بیارمش» .کافکا سریعاً به خانه‌اش بازمی‌گردد و مشغول نوشتن ِ نامه می‌شود. چنانبا دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است ! و این نامه‌ نویسی از زبانِ عروسک را به مدت سه هفته ادامه می‌دهد ؛ و دخترک در تمام این مدت فکرمی‌کرده آن نامه ها به راستی نوشته‌ی عروسکش هستند. و در نهایت کافکاداستان نامه‌ها را با این بهانه‌ی عر