خبرنامه داستان کوتاه شایعه زهرعسل یک شب با زنی دیگر داسـتان ملخـک و رمـال درجـه یـک دنیـا ! تفاوت کوتاه و آموزنده : خودخواه نباشید! شوهر دوست داشتنی کوچولوی زبون نفهم! داستان بسیار غم انگیز عاشقانه علی و مریم (از دست ندید حتما بخونید) داستان بسیار غم انگیز عاشقانه قرار (از دست ندید حتما بخونید) خانواده فقیر کدام سریال ماه رمضان را بیش تر دوست داشتید؟ داستان کوتاه شایعه Posted: 21 Aug 2013 11:25 PM PDT زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند همسایه اش از این شایعه به شدت صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند مرد حکیم به او گفت : به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن آن
پندهای استاد عالیقدر فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی