رد شدن به محتوای اصلی

خبرنامه

خبرنامه


داستان شهر دزدها

Posted: 02 Nov 2012 04:31 PM PDT



شاید داستان تکراری باشه، ولی به نظرم ارزش چند بار خوندن رو داره

شهری بود که همه اهالی آن دزد بودند...!
شهر دزدها
طنزی از ایتالو کالوینو


شب‌ها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی‌داشت و از خانه بیرون می‌زد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه!

حوالی سحر با دست پر به خانه برمی‌گشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود!!!

به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند؛ چون هرکس از دیگری می‌دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آن جا که آخرین نفر از اولی می‌دزدید...

داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت می‌گرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده‌ها. دولت هم به سهم خود سعی می‌کرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آن‌ها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را می‌کردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری می‌شد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده...!

روزی، چطورش را نمی‌دانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آن‌جا را برای اقامت انتخاب کرد و شب‌ها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه‌ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که می‌خورد، سیگاری دود می‌کرد و شروع می‌کرد به خواندن رمان...

دزدها می‌آمدند؛ چراغ خانه را روشن می‌دیدند و راهشان را کج می‌کردند و می‌رفتند...

اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود و هرشبی که در خانه می‌ماند، معنیش این بود که خانواده‌ای سر بی‌شام زمین می‌گذارد و روز بعد هم چیزی برای خوردن ندارد!!!

بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن می‌توانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون می‌زد و همان‌طور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمی‌گشت؛ ولی دست به دزدی نمی‌زد ، آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود.

می‌رفت روی پل شهر می‌ایستاد و مدت‌ها به جریان آب رودخانه نگاه می‌کرد و بعد به خانه برمی‌گشت و می‌دید که خانه‌اش مورد دستبرد قرار گرفته است...

در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندار خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه‌اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود!

چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود!

او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی‌آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه دیگری، وقتی صبح به خانه خودش وارد می‌شد، می‌دید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه‌ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد می‌زد.

به هر حال بعد از مدتی به‌تدریج، آن‌هایی که شب‌های بیشتری خانه‌شان را دزد نمی‌زد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم می‌زدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانه مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به‌دردنخوری خالی شده بود) دستبرد می زدند، دست‌خالی به خانه برمی‌گشتند و وضعشان روز به روز بدتر می‌شد و خود را فقیرتر می‌یافتند...

به این ترتیب، آن عده‌ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شب‌ها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفته شهر را آشفته‌تر می‌کرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر می‌شدند.

به‌تدریج، آن‌هایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوجه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به‌زودی ثروتشان ته می‌کشد و به این فکر افتادند که چطور است به عده‌ای از این فقیرها پول بدهیم که شب‌ها به جای ما هم بروند دزدی؟!!!

قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانت‌های هر طرف را هم مشخص کردند: آن‌ها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی می‌کردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا می‌کشید و آن دیگری هم از...

اما همان‌طور که رسم این‌گونه قراردادهاست، آن‌ها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهی‌دست‌ها عموماً فقیرتر می‌شدند. عده‌ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی می‌کشیدند، فقیر می‌شدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها می‌دزدیدند.

فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدم‌ها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، اداره پلیس برپا شد و زندان‌ها ساخته شد...!

به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمی‌آوردند، صحبت‌ها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند...

.....................................................
ایتالو کالوینو (به ایتالیایی: Italo Calvino) (۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ - ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۵) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ایتالیایی قرن بیستم است. بسیاری از آثار وی به زبان فارسی ترجمه شده‌ است. او نویسنده، خبرنگار، منتقد و نظریه‌پرداز ایتالیایی است که فضای انتقادی آثارش باعث شده او را یکی از مهم‌ترین داستان‌نویس‌های ایتالیا در قرن بیستم بدانند.

افزایش میزان هوشیاری احمد عزیزی

Posted: 02 Nov 2012 04:38 AM PDT


افزایش میزان هوشیاری احمد عزیزی

کامروان وفایی سرپرستار بخش ICU بیمارستان امام رضا(ع) کرمانشاه درباره وضعیت عمومی احمد عزیزی شاعر پیشکسوت کشورمان، بیان داشت: «حال عمومی احمد عزیزی تغییر خاصی نداشته، اما هوشیاری او نسبت به قبل بهتر است ولی نمی‌تواند به صورت کامل صحبت کند.»

وی اضافه کرد: «خانواده احمد عزیزی هر روز در بیمارستان امام رضا(ع) حضور یافته و به عیادت از او می‌پردازند.»

شاعران سومین کنگره شعر مقاومت بین‌الملل اسلامی روز جمعه در بخش دو مراقبت‌های ویژه بیمارستان امام رضا(ع) حضور یافته و به عیادت استاد احمد عزیزی رفتند که این شاعر با گره کردن دستانش به ابراز احساسات شاعران حاضر پاسخ داد.

عزیزی از شاعران بلند آوازه کشور و اهل کرمانشاه است که اشعار او بیشتر در مورد اهل بیت علیهم السلام است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سخن بزرگان از رادیو پیام / بخش شانزدهم

» سخن بزرگان یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست . ارد بزرگ دوست بدارید لیکن عشق را به زنجیر بدل نکنید . جبران خلیل جبران آسایش در قالب یک خدمتکار پیش می آید و تبدیل به یک ارباب میشود . خلیل جبران بخشندگی،انتشار بوی خوش بنفشه بر ته کفشی است که لگدمالش کرده است . مارک تواین زندگی ات را قربانی چیزی مکن،همه چیز را قربانی زندگیت کن . اشو از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید . کنفسیوس در حقیقت موفقیت حاصل یک درصد کار است که خود از 99 در صد خطا حاصل شده است . سوشیرو هوندا رهنومد های مشخص بطلبید تا کامیاب گردید . اسکاول شین ارادۀ قویست که به همۀ قوای دیگر حکمرانی می کند . بشرطیکه ما آنرا با قوۀ عقل هموار سازیم . دوفون بسیاری در پیچ وخم یک راه مانده اند و همواره از خویشتن می پرسند : ما چرا ناتوان از ادامه راهیم . بدانها باید گفت می دانی در کجا مانده ای؟ همانجای که خود را پرمایه دانسته ای. ارد بزرگ منبع : رادیو پیام http://www.radiopayam.ir/show_note.php?nd=151 http://radioepayam.blogspot.com/2010/03/bl

مختصری در مورد شکوهه عمرانی و شعری زیبا از او

شکوهه عمرانی متولد شهر باستانی و دل انگیز کاشان است. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در ین شهر به پایان می رساند و سپس تحصیلات خود را در رشته مترجمی تا اخذ لیسانس در تهران ادامه می دهد. چندی بعد در سازمان برنامه مشغول بکار می شود و سپس به ژنو می آید و موفق به اخذ دیپلم ادبیات فرانسه از دانشگاه ژنو می گردد و پس از اخذ مدرک خدمات اجتماعی از موسسه علوم اجتماعی ژنو در سازمانهای مختلف فرهنگی مشغول بکار می شود . مدتی بعد سرآیندگی را آغاز می کند همزمان به ترجمه نیز می پردازد مجموعه ها و کتابهای نظیر ترجمه ی اشعار شاعران فرانسوی ، ترجمه برگزیده ایی از کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به زبان فرانسه و کتاب سخنان بزرگان در دو جلد به زبانهای فارسی و فرانسه . برای این شاعر و مترجم پرکار کشورمان آرزوی موفقیت بیش از پیش می کنیم . سایه آه چقدر دوست دارم با سایه ام حرف بزنم گوش میدهد حرفهایم را می فهمد مرا خوب میدانم مرا بیگناه متهم نمی کند زورمند نیست و اسیر نمی سازدمرا سایه ام فضل نمی فروشد وافتخار آمیز نمی داند آمیزش با زورمندان را سایه ام حسود نیست وتحقیر نمی کند مرا تملق نمی گوید همانند سگان گرسنه و دروغ نمی

خبرنامه

خبرنامه پله در حال تماشای فوتبال دستی مارادونا و زیدان ؛ عکس Posted: 28 Jan 2012 12:40 AM PST ستاره های جهان در یک بنر تبلیغاتی مشغول بازی فوتبال دستی هستند. مارادونا، پله و زین الدین زیدان ستاره هایی هستند که طرفداران زیادی در جهان فوتبال دارند. You are subscribed to email updates from لابی ایران سوئد Iran & Sweden To stop receiving these emails, you may unsubscribe now . Email delivery powered by Google Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610